مثل نسیم صبح و سحرگاه میرودهرکس میان صحن حرم راه میروداز هرچه غصه دارد و غم میشود رهاهر سائلی که خدمت این شاه میرودوقتی فرشتههای حرم بال میزننداز سینههای شعلهزده آه میروداینجا بهشت روی زمین ف پاکبازان...
با فراقتچندسازمبرگتنهاییمنیستدستگاه صبر و پایاب شکیباییم نیستترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشدترس تنهاییست ور نه بیم رسواییم نیستمرد گستاخی نیم تا جان در آغوشت کشمبوسه بر پایت دهم چون دست بالای پاکبازان...